چون که مشرک در مقابل موحّد است بنابراین هم از توحید و هم از شرک و مراتب هر کدام در این نوشتار بحث می شود:
1-توحید و شرک در مقام ذات:
توحید در مقام ذات، یکی دانستن ذات مقدّس ربّ الأرباب که قدیم و ازلی است و مبدأ و علّت ایجاد جمیع عوالم امکانیّه از محسوس و غیر محسوس است و شرک در این مقام متعدّد دانستن است، با این بیان، نظریّه ی طایفه ی ثنویّه و نصارا و بت پرستان رد می شود.
طایفه ی ثنویّه می گویند که عالم را دارای دو مبدأ متساوی می دانند، که یکی خیرات و یزدان و دیگری شرور و اهریمن؛ که بنا بر آیه 78 از سوره ی نساء، مبدأ هر دو خداوند متعال است.
طایفه ی نصارا قائل به اقالیم ثلاثه اند، اب، ابن و روح القدس و برای هر کدام خواص و آثاری معتقدند و حال آنکه خداوند متعال در سوره ی مائده می فرماید: «لقد کفر الذین قالوا انّ الله ثالث ثلاثة»
طایفه ی بت پرستان برای هر نوعی از مخلوقات ربّ النوعی قرار داده اند، مثلاً می گویند آب را خدائی است جدا و هوا را خدائی است جدا، و هکذا، که ردّ نظریّه ی آنها در قرآن کریم بیان شده است: «ءأرباب متفرّقون خیر أم الله الواحد القهّار» (سوره ی 12؛ آی? 39)
2- توحید و شرک در مقام صفات:
توحید در مقام صفات آنست که صفات حقیقیّ? ذاتیّ? الهیه مانند حیات و علم و قدرت و اراده و امثال آن را عین ذات حضرت احدیّت و در غیر او زائد و عارض بداند به این معنا که هر یک از این صفات را در غیر او «جلّ وعلی» از موهبات و افاضات حضرتش بداند.
شرک در این مقام اینست که صفات را زائد بر ذات حق داند که لازمه اش تعدّد خداوند متعال است، و این مذهب منسوب به اشاعره است که فرقه ی باطلی هستند.
خداوند متعال در بیان شرک قارون می فرماید: «قال انّما اوتیته علی علم عندی أولم یعلم أنّ الله قد أهلک من قبله من القرون من هو أشدّ منه قوّه و أکثر جمعاً (سوره ی 28، آیه ی 78)
3- توحید و شرک در مقام افعال:
توحید در این مقام به این معناست که در جمیع عوالم ملک و ملکوت، مالک و مدبّر و متصرّف تنها خداست و در جمیع شئون ربوبیّت و الوهیّت شریک ندارد، و جهت ربوبیّت او در آسمان و زمین و اهل آن و سایر عوالم یکسانست، و چه زیباست این آیه ی قرآن کریم که در این باره می فرماید:
«الله الذی خلق سبع سماوات ومن الارض مثلهنّ یتنزّل الامر بینهنّ لتعلموا أنّ الله علی کلّ شیء قدیر وأنّ الله قد أحاط بکلّ شیء علماً» «سور? 65، آی? 12»
شرک در این مقام این است که در عوالم مذکور، مخلوقات را شریک خداوند متعال قرار دهند و یا اینکه در بعضی از آن موارد مخلوقات را مستقل در تاثیرگذاری بدانند
بنابراین انسان موحّد باید وجودش را فقط از خداوند متعال بداند، و بداند که اوست روزی رسان و اوست مؤثّر و تواناییش را از طرف خدا بداند و ترسش فقط به خاطر خدا باشد، امیدش فقط به خدا باشد، و فقط سپاسگذار و ثناگوی او باشد و ثنای وسائط هم از این جهت باشد که مجرای خیر الهی هستند پس نباید موجودی را در رساندن خیر مستقل بداند، و باید توکّلش بر خدا باشد و باید در برابر جمیع مقدّرات الهیه تسلیم محض باشد و در هیچ امری از امور تکوینیّه (مانند: عزّت و ذلّت، صحّت و مرض، غنا و فقر، موت و حیات) و امور تکلیفیّه (مانند: واجبات و محرّمات) اعتراض و انکاری نداشته باشد، نه به زبان و نه به قلب، زیرا اگر در کار خدا اعتراض نماید و بگوید چرا چنین شد یا باید چنان شود، خود را در شئون ربوبیّت و الوهیّت شریک پروردگار عالم بلکه داناتر قرار داده است، بنابراین بر اهل توحید هنگام رسیدن بلا یا مصیبت به آنها نگاه داری زبان و دل خود از اعتراض به قضاء الهی واجب است بلی گریه و ناله در مرگ بستگان و دوستان و مفارقت آنها جایز بلکه ممدوح می باشد لیکن اعتراض به کار خدا که چرا چنین شد یا نباید چنین شود حرام است
شخص موحّد، باید علاقه ی قلبی و دوستی او تنها خداوند باشد و دوستی او به غیر خدا باید از جهت اینکه آن آفریده محبوب خدا است و دوستی او مورد امر خداوند است مانند ملائکه و پیغمبران و امامان و مؤمنان و سرای آخرت و بهشت، بوده باشد، یا از جهت اینکه آن آفریده نعمت و عطای پروردگار است و بوسیلهی شکر آن میتواند رضای پروردگار و قرب به او را به دست آورد مانند زن و فرزند و مال، بلکه اصل حیات دنیوی را که می تواند در آن معرفت و عبودیّت را تحصیل کند دوست بدارد.
در حدیثی از امام صادق علیه السلام آمده است: ایمان شخص به خدا خالص نمی شود تا اینکه خدا را دوست تر دارد از خودش و از پدر و مادر و فرزند و زن و مالش و از تمام مردمان (گناهان کبیره به نقل از سفینة البحار، جلد 1، صفح? 201)
4- توحید و شرک در مقام اطاعت:
توحید در این مقام با این معناست که فقط خداوند متعال واجب الإطاعه است و ولایت فقط برای خداست ولا غیر، بلی هر کس را که خداوند تعیین فرموده و ولایت به او داده و امر خلق را به او ارجاع کرده قهراً واجب الإطاعه خواهد بود، چون خدا تعیین فرموده است، خداوند متعال در این باره می فرماید: «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و أولی الأمر منکم» (سوره 4 /59) که با این بیان شرک در این مقام: اطاعت از غیر آنان است.
در تفسیر «اولی الامر» 7 تفسیر بیان شده است، که بهترین تفسیر، تفسیر آن به «امامان معصوم علیهم السلام» می باشد، و بقیه ی اقوال مردود است، چون کلمه ی اطیعوا در «اولی الامر» تکرار نشده است و فقط با واو عطف این کلمه بیان شده است که بیانگر این نکته است که اطاعت آنها مانند اطاعت رسول الله (ص) است، و این امر عقلاً درست نخواهد شد مگر اینکه اولی الامر مانند خود رسول الله (ص) از هر خطائی منزّه و معصوم باشند، که در حدیثی از جابر بن عبدالله انصاری در کتاب منهاج الصادقین مفصّل بیان شده است.
نوّاب خاصّه و نوّاب عامّه هم در زمان غیبت امام (ع) دارای ولایت الهیه هستند، بنابراین در زمان غیبت، فقیه جامع الشرائط هم لازم الإطاعه می باشد، چون در توقیع حضرت حجّت (علیه السلام) است که ایشان حجّت امام (علیه السلام) بر خلقند، از حضرت صادق علیه السلام مرویست: نظر نمایید به کسی که از شما است یعنی شیعه دوازده امامی است و تابع اهلبیت (علیهم السلام) است، و احادیث ما را روایت می نماید و در حلال و حرام ما می نگرد و احکام ما را می شناسد، پس به حکم او راضی شوید، به درستیکه من او را بر شما حاکم کردم، هرگاه به حکم ما حکم کند و اگر از او پذیرفته نشود پس حکم خدوند سبک شده و بر ما رد گردیده، و رد کنند? بر ما رد کنند? بر خداست و رد بر خدا در حدّ شرک به اوست (گناهان کبیره به نقل از فروع کافی جلد 7 صفح? 413)
اطاعت والدین هم در راستای اطاعت خداست و همچنین اطاعت زن از شوهرش واجب است، البته این در صورتی است که امر به حرام یا نهی از واجب نداشته باشند
5- توحید و شرک در مقام عبادت:
توحید در این مقام به این معناست که فقط خدا را بپرستیم «و ما أمروا الا لیعبدوا الله مخلصین له الدین حنفاء» (سوره ی 98 /4) و امر نشدند مگر اینکه خدای را از روی اخلاص پرستش نمایند
شرک در این مقام به این است که منظور از عبادت تحصیل قرب و منزلت و آبرو نزد خلق باشد و بس، یا اینکه منظور هم امتثال امر الهی باشد و هم تحصیل آبرو و منزلت نزد خلق باشد، البته ریا هم دارای مراتبی است که عبارتند از:
1- ریای در بدن: (اخرویّه: یعنی بدن خود را ضعیف و نحیف نشان دهد تا خود را زاهد جلوه دهد؛ دنیویّه: قوّت و زیبایی خودش را نزد اهل دنیا جلوه دهد)
2- ریای به زیّ: (اخرویّه: با کارهای اخلاقی شدّت اهتمام خود را به آداب و سنن برساند؛ دنیویّه: لباسهای نفیس و گرانقیمت برای جلب توجّه خلق بپوشد)
3- ریای به قول: (اخرویّه: برای خودنمایی ذکر بگوید یا امر به معروف و نهی از منکر کند؛ دنیویّه: کمالاتش را نزد خلق اظهار کند تا برای او ارزش قائل شوند)
4- ریای به عمل: (اخرویّه: خود را در حضور خلق متدیّن و متعبّد نشان دهد؛ دنیویّه: برای خودنمایی میهمانیهای فوق العاده ترتیب دهد یا اظهار دارائی کند)
5- ریای به اتباع: (اخرویّه: به مجالس زهّاد و علما برود به خاطر اظهار فضل خودش نزد دیگران؛ دنیویّه: با ملوک و حکّام زیاد رفت و آمد کند تا نفوذش را برساند)